انتظارشعرهایم...
انتظار شعرهایم می کشی
نقش تازه از صدایم می کشی
می نویسی من زخود گویم ترا
می نویسی ازچه ننویسی چرا؟
می نویسی کی نویسی نامه را؟
ازچه گم کردی تو شعر وچامه را؟
می نویسم برنسیم شب
من به چشمه گویم از غوغای تب
من به شبنم نقش بستم نغمه را
هدیه کردم با گلی بهر شما
تو ولی بوئیدی گل در هر دمی
غافلی از غصه های شبنمی
سایه شب را بدان شعر من است
چشمه ها را تو بخوان شعر من است
من میان راز شب گم گشته ام
در میان تاب وشب گم گشته ام
یاد من گر میکنی شب راببین
شدستاره شعرمن آن را بچین
تو مخواه از من نویسم نامه را
گفته ام بدرود هر هنگامه را
نام تو مانده فقط در یاد من
نام تو شد در دلم فریاد من
نظرات شما عزیزان:
|